کوتاه و مختصر، امید،امید به دریای بی کران وتنها یک خشکی که روی اون یک کلبه چوبی به چشم می خوره با یک پنجره سقفی خاک گرفته یک روزنه نور که یک کنج اتاق روی یک قاب عکس قدیمی تزویر خورشید رو نمایان می کنه ویک دیوار سوخته و رنگ دیوار پشتی به سرخی می زنه درسته اینجا قلب منه.
توی این اتاق به جز اون قاب عکس قدیمی که یک لبخند روی یک صورت خسته مونده همیشه همه فکر می کنند اون منم اما تنها اون کلبه می دونه که اون دیوار برای چی سوخته اینجاهم شقایق گاه من است .