بهار

never let your sense of morals prevent you from doing what's right.
Issac Asimove

هوا هنوز سردِ به بهار نرسیدیم و من هنوز برگ ریزان پاییز رو فراموش نکردم اما ... توی این سرما تولد هر کس یه بهاره که هر سال تکرار میشه نه تنها برای اون کسی که در اون روز متولد شده بلکه برای تمام نزدیکانش اون روز یه بهاره تازه است.حالا هم در نزدیکی یه بهار هستیم بهارش مبارک.

دروغ

you can learn many thing from children.
.how much patience you have,for instance
"franklin p.jones'


آری پاک نمی شود پیرهن خونی فرهاد از ذهن ها کسی که تیشه بر دل خود زد نه بر بیستون.و شیرین تنها نظاره گر طلوع دوباره خورشید و من اینجا تو را می سرایم!
باز هم میدونم دروغ می گویی هر چند که در چشم هام خیره بشی با اعتماد تمام پیوسته حرفی رو بزنی که حتی یک لحظه هم برای تفکر روی اون درنگ نمی کنی حتی یک قسمت از این حرف حرفهای قبلیت رو نقض نمیکنه اما باز هم می دونم دروغه چون دروغ گفتن چیزی جز یه تفریح ساده برای تو نیست و من باز هم تو را میخوانم هر چند که باز هم دروغ بگویی تو نزدیک تر از انی هستی که با دروغهایت تو را از خود دور کنم.
lie

تغییر

the nice thing about egotists is that they don't talk about other people
lucille s.harper


از ان زمان که از هم دور شدیم همه چیز تغییر کرده اند من تو، اون و حتی نقطه ها هم دیگه میلی به بی نهایت ندارند همه به صفر می گرایند اما ... واژه ها با تمام وسعتشان تنها در توصیف صفر در مانده شده اند.و من اینجا پشت این پنجره شیشه ای منتظر شاید واژه ای یافتم که بهتر تو را توصیف کند اما هنوز همه... بگذریم من تنها برای تو مینویسم .

experience is simply the name we give our mistakes.
Oscar Wilde

باید بگویم یا نه؟! بارها قلم رو بر روی کاغذ گذاشتم اما نچرخید اندیشه ای که بیان شد اما...! کسی نشنید.اما خوب میدانم دیر یا زود آن را خواهم گفت و یا ... . چیزی که خود خواهی فهمید  بدون انکه کسی آن را حس کن. نه من و نه هیچ کس دیگری جز خودت!این را برای تو مینویسم کسی که هرگز این نوشته ها را نخواند و نمی خواند .(برای سفر کرده ای که مدتها است او را ندیده ام؟!)
                                                          pen             

سقوط ازاد

نمی دونم تا به حال تجربه یک سقوط ازاد رو داشتید یا نه ؟زمانی که اندیشه از تمام وقایع زود گذر اطراف خالی است وقتی که هیچ دغدغه ای جز هدف روبرو ندارید تنها ان نقطه که خیره هر لحظه به ان نزدیک میشوید... ؟ و آن هدف شما است.حال به مقابل یک نگاه کنید یک سقوط ازاد به سمت مقابل جایی که هدف شما است جایی که جاذبه هدف شما قوی تر از جاذبه زمین خواهد شد جایی که وقایع کنار شما سریع تر از یک سقوط ازاد عبور خواهند کرد.
                                     erth

اتفاق

شاید یک اتفاق بیش نبود شاید من در اشتباه بودم شاید ...؟ شاید خودم هم از این شاید ها خسته شده باشم اما تنها یک نفر میدونه من برای کی می نویسم برای کی همیشه دلم می تپد اما ...؟
بگذریم خوب می دونم که اون هم حتما این جا میاد او هم متن ها رو میخونه اما هیچ گاه پیامهاش رو برای من اینجا نمی نویسه تنها یک جای خالی برای اسم و ... .


برایم دعا کنید شاید باران بارید شاید برف اما کاش ببارد .برای چشم هایم بگو هنوز هم شب تاریک است؟ گوشهایم دیگر صدای پرندگان را نمیشنود. میشود بگویی هنوز بهار نیامده تا پرستو ها از سفر بر گردند.به افتابگردان ها بگو من هم منتظر افتاب می مانم.
                      sunflower        

تنها کلام تو.

"no one really listens to anyone else,& if you try it for a while you will see why"
mignon mclaughlin


متن قبلی یه سری نظر زیبا داشت که دلم نیومد بیانشون نکنم !
و اما سکوت ؛ شاید گوشت را باید به گفتار او عادت می دادی !
این رو دیبا نویسنده وبلاگ چهل تکه توی قسمت نظرات نوشته بود!
نمی خوام فلسفه ببافم یا خودم را تبرئه کنم اما تا دیروز نمیدانستم که سکوت چه فریاد بلندی است و نمیدونستم که اون همیشه به من با فریاد یک چیز رو میگه و من ... ! ولی افسوس چه فایده ای داره تنها راه پیدا کردن اون پرنده یا قفسه من از سکوت او پرنده خوشم میاد.
موندن تو قفسی که یه پرنده ی دیگه هم اون جا باشه بهتر از پریدنه. پروازی که حتی دوسش داشته باشی.
...
این رو من(...) از وبلاگ و سر انجام نوشته بود!
اول باید تشکر کنم که بعد از مدتها که هیچ متن جدیدی ننوشته بودن بالا خره به قسمت نظر ها یه نگاه کردن و به اینجا اومدن.دوم باید بگم من توی یه قفس بودم و اون پرنده توی یه قفس دیگه اگه توی یه قفس بودیم شاید به فریاد (سکوتش ) دل می بستم و ...؟

 

برای سکوت هیچ چیز جزبهانه ای بیش نیست برای پرنده ای که پرید دیگر قفس جز خاطره تلخی بیش نیست و برای من ...؟ پرواز را دوست دارم و فریاد را اما ...؟اما نه برای سکوتت تنها بهانه ای کافی است می پذیرم هر چند بهانه باشد بیا تنها با هم طعم پرواز را بچشیم این را ان زمان گفتم که در کنار من قفسی بود در ان قفس پرنده ای ولی هر روز در جواب من تنها سکوت می کرد و من پریدم و او هنوز به تک ستون تنهایی قفس تکیه کرده بود تنها یک بار پرواز ...؟

last time

اخرین باری که دیدمش رو هنوز یادمه خسته بود و من از اون خسته تر بعد از یک کار نیمه تمام که با هم تمومش کرده بودیم و هنوز اون لحظه ای که مسیر هامون جدا می شد رو به خاطر دارم. خاطره ها...! همیشه به یاد میارم اما منتظر واقعیت های اینده هستم هراس از یک سو و امید ؟!! خوب شاید مسیر من و ... . خوب قضاوت نمی کنم تنها منتظر پایان کار می مانم .
                                           last time

حادثه

نزدیک تر از اون چیزی بود که فکرش رو می کردم و دور تر از اونی هست که میبینم فاصله میان دو واقعه مهم دو واقعه ای که تنها یک بار در زندگی انسان رخ میدهد ولی گاه در زندگی انسان تکسیر و خرد می شود .با واژه ها بازی نمیکنم واژه به اریه نمی گیرم دارم توصیف میکنم انچه برایش روز شماری میکنم و انچه که ماهها باید در انتظارش باشم اما دیر یا زود میرسد و میگذرد و من تنها نوشته از ان به جای خواهم گزاشت به عنوان خاطره.
                                                     long way