اری تو را خواندم با درد ، مهربانانه پاسخ داد آن زمان که خسته بودم از این نفس های تکراری ارامم کردی با سکوتت حال چگونه میشه تنهات بذارم ؟!! اما ...!!! نمیدونم هنوز میتونم یه جایی نزدیک تو تنها به بهانه تنهایی هایم داشته باشم؟
بهانه های کودکانه قلبم باز هم تو را طلب میکند همان حسی که اشک را از جداره نازک پوستم به پایین میراند ، همان حسی که تنهایی هایم را با یادت تقسیم میکرد حال میتوانم بگویم تنها نیستم هنوز یک خاطر گرم در درون قلبم شعله میدواند و این امید است.