سلام
نمی دونم کی قراره این سیستم نظر خواهی درست بشه اما فکر کنم اگه به این جا یه سر بزنید بد نیست «مدتها است تو را ندیده ام»راستی من از بابت این مشکل عذر می خواهم

بازم همون جوره اما بهتر شده چی رو می کم هان دردم نه بابا فعلا مرهم روش گذاشتم  میسوزه میدونم اما باید سوخت و ساخت اما باز مثل اینکه قراره این بلاگ اسکای بهتر بشه فعلا به همون آدرس قبلی برید تا بیام؟

دوباره صبح خواهد شد؟

اگر می خواهید عمر طولانی داشته باشید ابتدا لبخند زدن را بیاموزید
                                                                             (با عرض پوزش نمی دونم کی گفته)

اما مگه میشه اخه اگه یکی نخواد عمر طولانی بکنه چی اگه من منتظر اجل باشم یا نه اگه چیزی رو بدونم که اگه شما هم می دونستید (یا همین گوینده نا شناس ) خندیدن رو فراموش می کردید؟!!اما نه آخه ... آخه چی ؟ راستش رو بخواهید من می گم این چیزی که من می دونم یه روزی تموم میشه اما حالا چی حالا باید چی کار کرد ؟این رو خودم نمیدونم دارم از عمرم میگذارم؟!!من رو فراموش نکنید

باران

آی آسمان ، خوب می دانم گرفته ای،آفتابت را از همین رو پنهان نمودی در ورای ابر های تیره ات راستی منتظر پیامهای شما در مدتها است تو را ندیده ام هستم 

تنهایی

آه ای زندگی من که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
                                                                 فروغ فرخزاد

خدا را شکر می گویم که حال می توانم درد هایم را تنها به خود بگویم دل را پرورش دهم تا هر چه درد دارم را در او ریزم؟
دوستان اگر حرفی دارید می توانید به این سایت مراجعه نماییدو نظر های خود را بگویید(http://alikasaie.persainblog.com) با تشکر علی

قلب

قلب هایشان را به نماد عشق بر روی کاغذ پاک و بی گناهی میکشند و چه زشت می کشند
نگریستم من نباید از آنها تقلید کنم من زیبایی قلبم را برای خود نگاه می دارم اما هیچ چاره ای نبود مرا هم وادار کردند اما ... . از یکی از آنها خواستم نمادی برای من بکشد درست مثل خودش و او هم دوباره سفیدی کاغذ را لکه دار کرد بعد گفتند باید نامش را به روی این قلب ها(+ی دروغین )بکشید و من نوشتم تو گفتند تو کیست و من سکوت کردم باز پرسیدند و من گفتم تو هستی یکی از حضار خندید و گفت من ؟ و من (؟؟؟ ) نه، من نگفتم شما ،گفتم تو و سکوت کردم (آنها هم)... .

کوتاه می گویم

سکوت خواهم کرد و آن را نخواهم شکست تا آن لحظه که ...(خود می دانی؟)
از دیار نور بلند و بزرگ و آرام (می شکند باز هم در گلویم بغض)و آرام در سکوت باز با فریاد نامت را می خوانم اما کسی نمی فهد جز او و او هم نمی دانم...؟و من باز سکوت می کنم به انتظار پاسخ؟

روزی خواهم شکست این سکوت را

قدم بر میدارم آن را می بینم و باز سکوت می کنم باز هم تکرار این سکوت مرگ بار که در پیش باز هم تنهایی است.
این را او می گفت همیشه آنگونه که می پنداریم نیست هر چند که داس مرگ بر شانه هایت سنگینی کند این انتخواب ماست؟

بهار

بهار می آید با تمام لطافتش٫ اما اگر اینجا امید است هر روزمان بهار است.دوری از تو زمستان اما امید به بازگشت بهاری دیگر است.