پایان

دلیلش رو هنوز نمیدونم اما دیگه از این وضع خسته شدم دارم میرم دارم میرم به یه جای نه چندان بهتر. شاید اونجا بهتر باشه برای موندن.شاید دیگه در اونجا رو بروم نبستند؟
آدرس من ...

طلوع صبح

غروب کرده بود بهار
از خیال باطلم
وز نمای ظاهری
گشته بود خزان من
در همان زمانه بود
در خیال پر امید
ریشه های قلب من
در امید تو تنید

در گذشت روز گار
پخته شد خیال من
در کنار لحظه ها
روز شد بهار من
شاخه های لطف تو
ریشه ای اثر نمود
جلوه طلوع صبح
کُشت شب را به روز


بازم از خودم
میخوام اینقدر شعر بگم تا یه چیز خوبی از آب در بیاد.

سکوت مطلق

سکوت یک بهانه نیست
سکوت یک ترانه نیست
سکوت یک قیام سبز
در کنار حاله ایست
از امید و از بهار
از صدای جوی بار

سکوت حرف تازه ام
یک هدف به زندگی
یک امید و یک نگاه
یک قدم پر از حراس

باز هم سکوت محض
در مقابل غضب
تا به درک ان رسم
مرگ راه زندگیست
عشق من نمردنیست

یک سکوت پر امید
یک صدای پر خیال
در امید یک بهار
باز هم سکوت من،
یک سکوت مطلق است

ممکنه ایراد زیاد داشته باشه اما ببخشید من قوه شعری خوبی ندارم