یه شروع مجدد

باز هم گرما باز هم بارون هایی که گاه عرق روی برگ ها رو میشوره و من خیس تر از باران. باز هم جادههایی که چاله هاشون پر از ابه و مردمی که با کفش های گلی به سمت یه جای خشک فرار میکنند و من ... . شاید باز هم منتظر!؟؟

یک هفته

یک هفته به پایان سفر مونده و من ...
همیشه بهش اعتقاد داشتم و دارم شاید هرچی بیشتر بهش فکر میکنم اعتقادم بیشتر میشه اما هیچ وقت روم نمیشه بهش بگم چقدر دوستش دارم اگه این متن رو میخونید یعنی برای دومین بار به اینجا اومدید از همه زحماتت ممنونم
باید از یکی دیگه هم تشکر کنم اما هیچ وقت زبون تشکر توی دهنم نبوده شاید همیشه پنهان کاری میکنم از شما هم که میدونم این متن رو نمیخونید تشکر میکنم.
این سری سری تشکر نامه بود از همه اونهایی که توی این مدت بهشون زحمت دادم هم تشکر میکنم

تنها دو هفته

داره روز شمار پایانی نزدیک میشه کمتر از دو هفته شاید بهد چهارم اگه وجود نداشت بهتر بود شاید هم میشد مثل عقربه های ساعت انگشتمون رو بزاریم جلوش و نذاریم جلو تر از این بره که هست اما همیشه ادم برای گرفتن یه چیزایی باید از یه چیزایی بزنه هنوز قصد ادامه کار قبلیم رو ندارم شاید یه مقدار عکس هم گذاشتم باید ببینم چی میشه؟ فعلا موفق باشید.