قلب هایشان را به نماد عشق بر روی کاغذ پاک و بی گناهی میکشند و چه زشت می کشند
نگریستم من نباید از آنها تقلید کنم من زیبایی قلبم را برای خود نگاه می دارم اما هیچ چاره ای نبود مرا هم وادار کردند اما ... . از یکی از آنها خواستم نمادی برای من بکشد درست مثل خودش و او هم دوباره سفیدی کاغذ را لکه دار کرد بعد گفتند باید نامش را به روی این قلب ها(+ی دروغین )بکشید و من نوشتم تو گفتند تو کیست و من سکوت کردم باز پرسیدند و من گفتم تو هستی یکی از حضار خندید و گفت من ؟ و من (؟؟؟ ) نه، من نگفتم شما ،گفتم تو و سکوت کردم (آنها هم)... .
نمی خواهم بگویم خدا حافظ اما ممکنه این آخرین پیام من باشه باید هر چه تا کنون آموختم رو فراموش کنم و با این دنیا در آمیزم تا امروز از همه چیز دور بودم اما به ناچار باید بروم اما به زودی شاید کمتر از اونچه فکر می کنید بر گردم اما فراموشم نکنید منتظر نظرات شما از اونچه تا کنون نوشته ام هستم دوری از شما برام خیلی سخته اما هر تحول نیاز به مشقت داره فقط برای بهتر شدن بدرود و دو صد بدرود