زمانی که تنها ترین مونس کودکی ام را از دست دادم به تنهایی عادت کردم اما اما هیچ گاه و هرگز او را فراموش نخواهم کرد اوکه دست های مهربانش نوازش گر قلبم بود ولی حیف و صد حیف که رفت اما افسوس چه سود؟
هنوز به تنهایی عادت نکرده بودم که تو را دیدم اما ...؟
وقتی با تو آشنا شدم پدرم نبود ، زمانی که کنارت آمدم مادرم رفت، برادرم نیز همان زمانی که مهر ورزیدن به تو را آموختم و قتی فریاد کشیدم تو را دوست می دارم که باید های های از فراقت اشک می ریختم و تو آن بالا بالای بالا، حال می فهمم قبل از آشنایی ام با تو پدرم، مادرم و برادرم مرا تنها نگذاشتند؟افسوس وصد افسوس از ... .
یکی را گفت در این شوریده ایام
که تو چه دوست داری گفت دشنام
که هر چیزی که دیگر می دهندم
به جز دشنام منت می نهندم
عطار
نمی دانم تنها به این گفته اکتفا می کنم که در این چند روز که نبودم نبودم؟!!
اگر و تنها اگر او نبود دیگر مفهومی برای بیداری پیدا نمی کردیم دیگر نمی فهمیدیم باید نفس کشید امروز همه به دنبال یک هدف و آن زندگی واقعی هستند پس از مدتها که همه از به این زندگی ماشینی عادت کرده بودند بر حسب یک واقعه(...) به دنبال هدف اصلی رفتند وبه هم عشق ورزیدند و معنای آن را درک کردند؟!!
زنهار کسی از شما که خود را نفریبد به این کلمات که می نویسید و بدین طومار ها که دارد .هر چیزی که به زبان گویی از روح برداشته ای اما هر چیزی که به قلم نویسی بر روح نهاده ای. زینهار تا کلام را به خاطر نان نفروشی و روح را به خدمت جسم در نیاوری.به هر قیمتی گرچه به گرانی گنج قارون زر خرید انسان مشو.اگر می فروشی همان به که بازوی خود را ، اما قلم را هرگز. حتی تن خود را و نه هرگز کلام را .
بر گرفته شده ا ز
کتاب زن زیادی
نوشته به دست
استاد جلال آل احمد
به یاد آوری یکی از همراهان.
زمان درمان می کند. زمان چه وازه غریبی هنوز در دود اندود زمان ،خود را پیدا نکرده بودم که تو را دیدم .هنوز نمی دانستم چگونه باید مرد یا زندگی کرد و تو گفتی مرگ زیبا است. اما حال که باید از اینجابروم گریه می کنی .وگونه ات را اشک تر می کند با دستهایم به آرامی زیر چشماهی مظلومت را پاک می کنم و می گویم :من اینجا هستم هر گاه که خود بخواهی در کنار تو زیر این سایه تهایی و تو لبخند زدی و من هنوز در اولین دیدارمان غریب؟!!
هر کسی را ، هر قبیله ای را توتمی است ؛توتم من ،توتم قبیله من،قلم است.
قلم زبان خداست . قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است.
هر کسی را توتمی است .
و قلم ، توتم من است.
و قلم توتم ما است.
(هبوط در کویر ، علی شریعتی)