این یه شوخی نیست اما امروز که پاشدم همه چیز به هم ریخته بود هنوز هم میترسم.تاریخ و ساعت رو گم کردم یعنی به ساعت موبایل و کامپیوترم نگاه میکردم میگفت امروز دو شنبه است وبلاگم می گفت امروز یک شنبه است و سرویس امار میگفت شنبه هیچ دوتا وبسایتی هم اعم از خبری و غیر خبری جواب درستی نمیداد تا اینکه مغزم رو به کار انداختم و یه ایمیل زدم به خودم حالا تا یه حدی مطمئن شدم امروز یک شنبه است. حالا امروز راستی چند شنبه است؟
سلام
می گم خوبی :دی
چه عجب بابا شروع کردی باز به نوشتن
احتمالا سرت خلوته
خیلی اتفاقی به این وبلاگ رسیدم وقتی داشتم شعری می نوشتم با این آغاز :
ای کاش تو را ندیده بودم
نادیده و ناشنیده بودم
و جستجویی کردم با آن کلمات.
و بعد دریافتم نه تنها- مدتهاست تو را ندیده ام - که من هرگز تو را ندیده ام ولی از خواندن بعضی قسمتهای نوشته هایت خاطرات زندگیم تکرار شد. راستی که انسان چه تکرار شدنی است. به هر حال علی عزیز هر که هستی دمت گرم و دلت خوش باد.
ارادتمند - رضا
سلام بزرگوار. سالروز امامت مولایمان(عج) را تبریک می گویم. اگر خودمان را گم کنیم زیاد مهم نیست، شاید مهم این باشد که او را گم نکنیم! التماس دعا.
سلام علی جان
خوبی
امیدوارم خوب باشی
هنوز هم زیبا می نویسی و محکم
------------------------
علی جان یه مشکلی برام پیش اومده راجع به وبلاگم
و همین مسئله حدود ۱ ماه هست که داره منو نابود میکنه
گمون کنم علی اون دوست قدیمی من اونقدر بزرگوار باشه که
دستان غرق تمنا و التماسم را بگیرد و مرا کمک کند در نوشتن وبلاگم
تا نوشتن وبلاگی را دوباره از سر گیرم که خود روزی تنها مشوق و تنها راهنمایم بود در امر بنا کردنش
یکی دوبار هم ایمیل فرستادم که بی جواب ماند
--------------------------
دستان غرق در تمنایم را به سویت دراز خواهم کرد به امید انکه دستهایم گرمای دستان مهربانت را با تمامی وجود حس کند
و باری دیگر چشمانت شرمندگی را در چهره نادمم حس کند
به امید کمک و راهنمایی شما دوست عزیز
--------------------------
قربانت : سمیرا
امروز که من اینو می نویسم شنبه است
روزی که تو وبت رو می نوشتی یک شنبه بود
روزی هم که از خواب بلند شدی دوشنبه بود