خسته ام اول از خودم دوم از زمان حال سوم از انچه نیمده چهارم از انچه کرده ام خسته ام
چشم هایم نیز دیگر باری بیداری ندارند گریه هایم خشک است و واژه هایم سرد گوشهایم واژه ها را آهسته میشنوند خسته ام. فردا ...؟ هنوز نیمده بیداد میکند اما من باز بی تفاوت به او مینگرم چه فرق میکند هرچه شد بادا باد ولی ...؟ من خسته ام از همه حتی خودم حتی زمان حال گذشته و اینده.
خسته نباشی دوست من . من هم مثل تو خسته ام از همه چیز
سلام
این اولین بار است که به وبلاگ شما سر می زنم. خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم.
موفق باشید.