دو زلفونت بود تار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر شو ایی به خوابم؟
فریدون توللی
شمع ... امروز وقتی صحبت شمع به میون اومد توی این فکر رفتم من هم میتونم مثل شمع باشم یا نه باید پروانه باشم ... شاید هم لیاقت پروانه بودن رو ندارم که مثل یه پروانه بیام و دورت بگردم و تو اتیشت بسوزم.
سلام من اولین نفری هستم که نظر میدم.
خیلی خوب مینویسی.
خیلی خوشم اومد.
موفق و پیروز تر از قبل باشی.
سلام مثل همیشه کوتاه ومتین.
روزها و شبهای پر از تفاوت در انتظار تو باد.
سلام
مرسی اومدی......
بازم از این کارا بکن
قربانت..............
سلام....خیلی زیبا مینویسید....شاد باشید ومانا
سلام ... قشنگ مینویسی ... موفق باشی.
سلام عزیزم
امیدوارم که شمع سوزان عشقت را هیچ وقت پایانی نباشد
تقدیم به تو :
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم به جمعی و خود تنها بسوزم.
خوشحال میشم بهم سر بزنی
به امید روزی که شمع انتظار هر چه زودتر خاموش گرددو انتظار
به پایان رسد.
موفق باشی و سر بلند
قربانت سارا
وبلاگ خوبی داری .موفق باشی
بدبختیم اینه که هر ماهی یه بارم به خوابم نمیاد دیگه...هر شبش پیشکش...:(
شعرِ خیلی قشنگی بود...
سلام قلمتون خوبه اما در صحیح نوشتن دقت کنید.و دو بیتی که نوشتید از بابا طاهر است نه توللی.
ژیروز باشید..غریبه زیر بارن