دیگه هیچ نمیگویم

دیگر گریه هایم بوی تلخ گذشته را نمیدهد گویا انها هم حس تو را در نزدیکی خود حس کرده اند گرچه هنوز منتظر هستم اما انتظارم نیز معنایش تغییر کرده نمیدانم اما دلم میگوید شاید برای این است که تو را هر روز بیشتر میشناسم دگر در تنهایی هایم تنها نیستم چرا که تو را در قلبم پروراندم به امید .
نظرات 7 + ارسال نظر
Me...N جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:07 ق.ظ http://words.blogsky.com

وقتی ریشه رو با امید آبیاری کنی حاصلش میوه ارزشمندی در میاد...هرچند مراقبت از هر میوه ای برای رشد کردنِ اون میوه سخته اونم تو زمینی مثل قلب که خاکش از همه وجود بشر تغذیه میکنه...از داشتنِ دوستای خوب لذت میبرم...شاد و موفق باشی

یه دختر جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:43 ق.ظ

مراقبش باش. در ضمن خوش به حالت....

سینا جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:12 ب.ظ http://neskafe.blogsky.com

سلام علی جان
منم خیلی وقته ندیدیمش ....به ما هم سر زن
مرسی

من جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:41 ب.ظ http://inmanaminja.persianblog.com

و با امید هرگز تنها نخواهیم ماند...

سارا جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:50 ب.ظ http://sareh1360.blogsky.com

سلام خوبی
امیدوارم در کنار او هیچگاه احساس تنهایی نکنی
و او نیز بتوانددرب این قفس تنهایی را برایت باز کن
موفق باشی علی بود قربانت سارا۱۳۶۰

سونیا جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:52 ب.ظ

اسم آهنگی که گذاشتی چیه؟؟!؟..خیلی ملایم و قشنگه!

سونیا جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:53 ب.ظ

نوشته‌هات هم خیلی قشنگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد