خستگی

سکوت شکسته دیوار
که هر زمان تو را صدا میکرد
  و بغض من
 در کنار ضجه های این قاب شیشه ای
که به باران نشاند چشمانم را...
دوباره یک نفس دیگر
مرا به یاد تو می اندازد
وبه فکر ان زمان
که تو را خواهم یافت


دوست نداشتم باز هم از خستگی هایم بنویسم اما هر بار که میخواهم از تو بگویم قلب خسته ام به صدا در می اید و بغض گلویم را می چلاند تا شاید بتواند دوباره چشم هایم را به یاد تو خیس کند .

نظرات 10 + ارسال نظر
فرناز دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:23 ق.ظ

:(

[ بدون نام ] دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:31 ق.ظ http://www.otaghehich.blogsky.com

کیوان دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:09 ق.ظ http://shoma.blogsky.com

داش علی برای استفاده و طریقه درست کردن لینکها رو از این سایت میتونی بگیری . باید بری اونجا ثبت نام کنی و لینکهاتو اضافه کنی و ..... مشکلی بود برام میل بزن .
http://www.blogrolling.com/

بهزاد دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:51 ق.ظ http://ayatesheytani.blogsky.com

سلام عزیز خوبی؟ خیلی جالب نوشته بودی :)) مرسی که اومدی اما در مورد سوالت کس خاصی قرار نیست بیاد اول باید این جلادا رو بیرون کنیم بعد توی یک رفراندوم زیر نظر سازمان ملل خود مردم حکومت ایندشونو انتخاب میکنن:)) بازم اگه سوالی داشتی بپرس اگه بتونم جواب میدم:)) فدات بای عزیز

یه دختر دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:31 ب.ظ

فقط سلام و شب به خیر.

دنیا دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:42 ب.ظ http://donyayeman.blogsky.com

سلام علی جان
مرسی بهم سر زدی...بازم پیشم بیا...
قربانت........

دختر غربتی دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:26 ب.ظ http://kansas.persianblog.com

به نام خالق زیبایی ها!
سلام!
ممنون از اینکه به من سر میزنید...!
ببخشید که من دیر خدمت رسیدم!
التماس دعا...خدانگهدار

امیر مقامر دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:41 ب.ظ http://ghomarkhaneh.blogsky.com

سلام دوست عزیز...از اینکه به قمار خانه ما سر زده بودی خوشحال شدم اما حیف که نبودم تا یه چای قند پهلو بدم دستت ...خوش باشی...موفق باشی بزرگوار

بهزاد دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:33 ب.ظ http://ayatesheytani.blogdrive.com

خوب اگه بگم چون من مثلا طرفدار جمهوریم یا پادشاهیم پس باید مملکتم اینجوری باشه که باز دیکتاتوری میشه عزیز بهترین راش همون رفراندوم:)) فدات بای

مجتبی چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:43 ب.ظ

بسم الله رحمن رحیم

وقتی که گل در نمیاد
سواری این ور نمیاد
کو و بیابون چی چیه؟
وقتی که بارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟


حالا تو دست بی صدا دشنه ما شعـــر غـــزل
قصـــــــه مرگ عاطفه خوابای خوب بقل بقـــل

انگار با هم غریبه ایــــــم خوبی ی ما دشمنی یه
کاش من و تو میفهمیدیم اومدنی رفتنی یـــــــــه

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود

سقوط من در خودمــــه سقوط ما مثــــل منــــه
مرگ روزای بچه گــــی از روز به شب رســیدنه

دشمنی ها مصیبته سقوط ما مصیبته

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود


کسی درد منو انگار نــمــیــفــهــمـــه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهائی مو از من نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمی فهمــــه


برای تنهائی خودم دلم مــــیسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه


خیلی چاکرتم داش علی اگه می تونستم بیشتر از این بهت خدمت میکردم توان من همین بود مرسی......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد