مه

مه بود و سرما ...
یه سایه پشت مه...
دستم رو دراز کردم تا صورت سرش رو لمس کنم اما انگار اون ساعت ها بود که دیگه اونجا نبود...

ان زمانی که پرستو ها نغمه سر میدادند برای تو بانگ رهیل امد و من اینجا تنها منتظر هوای پاییزی دستهام رو به گرمی فشار دادی و گفتی من بر میگردم ببین اون پرستو رو که روی بند نشسته من بهار دیگه با اون بر میگردم . اما هنوز بهار نیومده تاره دونه های برف زمستون رو نوید میدن .
درد حرف نیست
درد نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم
نظرات 8 + ارسال نظر
پرژک یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:08 ب.ظ http://www.parjak.blogsky.com

منتظر روزهای شادت میمونیم .
تموم این روزا خاطرست واسه اینکه قدر آدما و روزای خوب رو بدونیم .
به امید بهار زودرس تو

فطرس یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:40 ب.ظ http://www.fotros.org

سلام...خوبی ///علی اقا// من که راست مرادم...شعر ها و جملات رو برا خودم معنی کردم.....//دستت درد نکنه///خوش باشی//یا علی خدا نگهد ار..

جاوا برای شما یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:15 ب.ظ http://java4u.blogsky.com

سلام دوست عزیز .
نظرت درمورده تبادل لینک چیه اگه قابل دونستی برام آف بذار
موفق باشی.

ناز خانوم دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:06 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

بدون درد

یه پسر دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:26 ق.ظ

سلام امیدوارم زودتر همدیگه رو ببینید

وحید دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:28 ق.ظ http://dotblog.blogsky.com

سلام
ممنون از اینکه به خونه ما سرزدی
باز از این طرفا بیا
موفق باشی
وحید

یه دختر دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:27 ب.ظ

دردهای من گر چه مثل مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است.
...من ولی تمام استخوان بودنم لحظه های سبز سرودنم درد می کند.

مجتبی چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:42 ب.ظ

بسم الله رحمن رحیم

وقتی که گل در نمیاد
سواری این ور نمیاد
کو و بیابون چی چیه؟
وقتی که بارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟


حالا تو دست بی صدا دشنه ما شعـــر غـــزل
قصـــــــه مرگ عاطفه خوابای خوب بقل بقـــل

انگار با هم غریبه ایــــــم خوبی ی ما دشمنی یه
کاش من و تو میفهمیدیم اومدنی رفتنی یـــــــــه

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود

سقوط من در خودمــــه سقوط ما مثــــل منــــه
مرگ روزای بچه گــــی از روز به شب رســیدنه

دشمنی ها مصیبته سقوط ما مصیبته

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود


کسی درد منو انگار نــمــیــفــهــمـــه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهائی مو از من نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمی فهمــــه


برای تنهائی خودم دلم مــــیسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه


خیلی چاکرتم داش علی اگه می تونستم بیشتر از این بهت خدمت میکردم توان من همین بود مرسی......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد