سرم را تقدیمش خواهم کرد

در اندیشه بودم که حال بعد مدتها که تو را ندیده ام اگر یک روز بتوانم تو راببینم چه باید کرد چه باید بگویم چه باید بخواهم .هر چی فکر کردم هیچی به ذهنم نرسید که ازت بخوام هیچ کاری به ذهنم نرسید بکنم .یه لحظه از خودم بدم امد گفتم ت. که اینقدر ادعای انتظار میکنی چگونه به این فکر نکردی که برای چی منتظری؟ بعد مصمم جواب دادم ابتدا خوب نگاهش میکنم و بعد اگه افتخار داد سرم رو تقدیمش میکنم
.

 

نظرات 8 + ارسال نظر
بهار جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:02 ق.ظ http://khaatoon.blogsky.com

عکسه نیومد ببینم چیه.

ناز خانوم جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:15 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

عکستو ندیدم اما نوشتت قشنگ بود

رها جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:00 ق.ظ http://abine.persianblog .com

عشق بر عظمت تو قامت بسته است!/ و دیده به انتظار رخ مهوشت، به میله های خود دخیل بسته است !/ تو رب ثانویه سجودهای خالصانه عابدانی!/ تو انتهای جاده های طاقت فرسای امید وصالی/ تویی مظهر سکوت و انتظار!/ تویی اسوه ی صبر به رنگ شفق!/تو امتداد قنوت های نورانی عاشقان اللهی!/ تویی معشوق منتظران!/ و معبود دلباختگان طریق هدایت!...

یه دختر جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:11 ق.ظ

ناب ترین لحظات نورانی در انتظار تو باد.
ممنون از اینکه به من سر زدید.

امیر جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:28 ب.ظ http://4all.blogsky.com

با سلام
ممنون که به ما سر زدی
وبلاگت عالیه
اگه مایلید تبادل لینک کنیم

ماندانا جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.maani136.persianblog.com

سلام و خسته نباشید علی :)
حالا چرا سرتان رو بخواهید بدید ؟!!
چرا نخواهید که زندگی ات رو بهش بدید یعنی در کنار هم تا زمانی که زنده ایید باهاش باشید !!!
موفق و خرم باشید .. خدانگهدارتون و به امید دیدار :)

الهه یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:49 ب.ظ http://loosingstar.blogsky.com

وبلاگت خیلی جالبه . امیدوارم همیشه موفق باشی . خوشحال میشم اگه باهام همکاری کنی .

مجتبی چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:39 ب.ظ

بسم الله رحمن رحیم

وقتی که گل در نمیاد
سواری این ور نمیاد
کو و بیابون چی چیه؟
وقتی که بارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟


حالا تو دست بی صدا دشنه ما شعـــر غـــزل
قصـــــــه مرگ عاطفه خوابای خوب بقل بقـــل

انگار با هم غریبه ایــــــم خوبی ی ما دشمنی یه
کاش من و تو میفهمیدیم اومدنی رفتنی یـــــــــه

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود

سقوط من در خودمــــه سقوط ما مثــــل منــــه
مرگ روزای بچه گــــی از روز به شب رســیدنه

دشمنی ها مصیبته سقوط ما مصیبته

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود


کسی درد منو انگار نــمــیــفــهــمـــه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهائی مو از من نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمی فهمــــه


برای تنهائی خودم دلم مــــیسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه


خیلی چاکرتم داش علی اگه می تونستم بیشتر از این بهت خدمت میکردم توان من همین بود مرسی......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد