یکی از دوستان نوشته بود «گامهایت را بشمار شاید اندکی به مرگ نزدیکتر شدی »
اری میشمارم هر روز نیز میشمارم چون باور دارم که هر روز که به مرگ نزدیک تر میشوم به لحظه دیدار با تو نزدیکتر گشته ام .
اما امروز تفاوت زیادی باروزهای دیگر داشت امروز شاید هزار بار به تو بیشتر نزدیک شدم این را در دلم به خوبی حس میکنم .
باز هم میگویم تو را دوست دارم .
سلام وبلاگ قشنگی داری قشنگ هم مینویشی بهت تبریک میگم.
به من هم سر بزن خوشحال میشم.
موفق و پیروز باشی
ایشا... بعد از ۱۲۰ سال
پشت یه دیوار سنگی دو تا....
کاشکی این دیوار خراب شه ..ما دو تا با هم بمیریم
توی یه دنیا دیگه دستای هم رو بگیریم...
این زبان حال خیلی هاس
به امید روزهای شاد برای تو
خوب ایشاالله زودتر بهش برسی
فکر کردی این که نوشتی خیلی قشنگه؟ نه آقا یه کم قشنگه !
من یه چیز قشنگ تو وبلاگم نوشتم که خیلی هم از این قشنگ تره .تازه راجع به مرگ هم هست . و حتما علاقه داری ببینی . خوب درنگ نکن .
آخه چرا مرگ ؟؟ چرا از زندگی نگیم ؟؟؟؟زندگی زیباست ای زیبا پسند ...... زنده اندیشان به زیبایی رسند ..... آنقدر زیباست این بی بازگشت ..... کز برایش میتوان از جان گذشت
.... حالا بهتر شد نه ؟؟؟؟؟ پس برو زند گیتو بکن و حالی ببر ...
تا مرگ نباشد زندگی معنا نمییابد ارزشش هیچ میشود//
مرگ هم عرصه بایسته ای از زندگی است//
کاش شایسته این خاک سپاری باشم
دوستت مطمئنن حرفای قشنگتری هم میتونست بزنه...
دوستند دیگه اما باید بگم حرف بدی هم نزد
سلام
خوبید
همش همین
بیان با هم شریک شیم من از خودم شعر می گم
اگه خواستی می تونید نمونشو تو وب لاگم ببینید
داستانم می نویسم
لازم نیست برای رسیدن گامهاتو بشماری
مرگ درکنارماست وبا ما زندگی میکنه به خاطر همین همیشه دنبال زندگی هستیم چون زندگی است که از ما فرار میکند