دیروز کاملا بهم خوش گذشت انگار نیرو و تحرک قبلیش رو دوباره بدست آورده بود همین نیرو من رو دوباره به یاد دوران گذشته انداخته بود برای همین امروز تا ظهر خوابیدم بعد از ظهربه سمت یه سینما رفتم برام مهم نبود چی توش نشون می دن منتها برای یاد قدیما زمانی که مواقع تنهایی با دوستا به سینما میرفتیم دوباره به همون سینمای همیشگی میرفتم توی سانس بعد از ظهرش نشستم گرچه دلم داشت ضعف می رفت اما دوست نداشتم چیزی از اونجا بگیرم خیلی کثیف بود برای همین رفتم یه راست توی سالن سینما اونجا جز دو سه نفر که با دوستاشون اومده بودن کس دیگه ای دیده نمی شد البته هیچ کدوم توجه زیادی به فیلم نداشتن شاید می خواستن توی تاریکی اونجا بیشتر بهم فکر کنند و درک کنند اما اخه تو تاریکی ؟
من امسال تازه تجربه ی تنها سینما رفتن رو به دست آوردم ... باحال بود ... آسمون دلت ابری نباشه ...