هدیه تولد (۲۵/۰۹/۲۰۰۰)

امروز با تلالو خورشید که تا نیمه های تخت خوابم اومده بود از جا بلند شدم لباس هاش روی تخت بود دیگه عادت کردم هر روز بلاس هاش رو بر دارم معمولا دیر از خواب پا میشه برای همین دیگه وقت جم و جور کردن لباس هاش رو نداره یه لغمه صبحونه که معمولا براش شب آماده می کنم و توی یخچال می ذارم بهمراه غذای ظهرش. اون اولا برای ناهار میومد خونه اما از وقتی رئیس جدیدشون اومده اجازه این کار رو نداره. توی یه شرکت برنامه نویسی کار می کنه دقیق نمی دونم مربوط به کدوم سازمان میشه اما خوب می دونم که کار خیلی سختی داره .خوب یه روز دیگه مثل هر روز اول مرتب کردن اتاق یا بهتره بگم ریخت و پاش های این آقای برنامه نویس. بعد نوبت ظرف های دیشب میشه که تا صبح توی آب موندن اما چون دیشب بیرون غذا خوردیم امروز از این کار معافم برای همین تا ظهر روی طرحهای نانتموم گذشته کار می کنم راستش رو بخواید من کار نمی کنم یعنی این طرح ها رو برای کسی نمی کشم چون حوصله کار بیرون خونه رو ندارم برای همین تنها برای دل خودم شروع به کار می کنم تا کامپیوتر بالا بیاد یه ظرف میوه میذارم کنارش بعد یه موسیقی ملایم تا موقع کار در اوج آرامش باشم حدود ساعت ۱۲ بود که صدای تلفن به کارم خاتمه داد پشت خط اون بود آخه کس دیگه ای این موقع روز زنگ نمی زنه قبلنا چند تا دوست قدیمی داشتم که هر از چند گاهی بهم زنگ می زندند که اون هم قطع شد .الو ! صداش از پشت تلفن میاد انگار یرش خیلی شلوغه اما از بین اون همه سر و صدا میگه سلام عزیزم مزاحمت که نشدم راستش رو بخوای یکی از دوستام رو می خوام امشب دعوت کنم بیاد خونه (اصلا حوصله مهمون رو نداشتم اما از اونجایی که فکر کردم ممکنه مهم باشه) بدون اینکه چیزی بگم گفتم باشه اشکال نداره منتها بایئ میوه بخری اون هم با یه باشه و خدا حافظی گوشی رو قطع کرد.خوب برنامه عصرمون هم معلوم شد اما قبلش باید ناهارم رو گرم کنم شاید هم بعدش یه چرت کوتاه زدم.
عصر بعد از یه خواب خوب شروع به تمیز کردن خونه کردم وقتی تموم شد افتاب رفته بود اما هنوز از ماه و ستاره هاش خبری نبود هر روز این موقع میرم بیرون و منتظر ستاره ها می شم منتظر تنها ستاره زردی که هر شب میشه توی آسمون  دیدش .امشب درست در مرکز یه مثلث بود .

اون شب مهمونی بدون نقص تموم شد اون آقا رو قبلا ندیده بودم آخه توی مهمونی هایی که معمولا خونه دوستاش بر گذار میشه تمام همکاراش میان اما این چهره خیلی جدید بود شاید هم یه هم کار جدیده اما اشتباه کردم وقتی از خودش پرسیدم گفت یه دوست دوران دبیرستانه که بعد مدتها دیدش برای همین امشب به خونه دعوتش کرده بود خوب امشب هم تموم شد
نظرات 2 + ارسال نظر
مرتضی چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ق.ظ http://javaweb.blogspot.com

وبلاگ خوبی داری امیدوارم ادامه بدی

دلگرفته پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.delgerefteh.blogsky.com

mersi az tabrik ....eidi???man chi eidi bedam akhe harmoghe malom shod begoo man barat send konamesh omidvaram rooz haye ke ro be ro hastan ro kheili khosh tar az in harfa begzaroni ...........ya hagh

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد