امروز زود تر از معمول بیدار شدم راستش رو بخواهید دیشب فهمیدم قراره یه ماموریت یک هفته ای بره برای تنظیم دوباره یه سرور توی جنوب من معمولا عادت ندارم زیاد ازش دور باشم برای همین امروز یکم برام سخت بود ازش جدا بشم ساکش رو جمع کردم بعد خیلی آروم دستام رو دور گردنش حلقه کردم بوسیدمش و ازش قول گرفتم هرشب بهم زنگ بزنه بعد تا دم در بدرقش کردم .
دیروز کاملا بهم خوش گذشت انگار نیرو و تحرک قبلیش رو دوباره بدست آورده بود همین نیرو من رو دوباره به یاد دوران گذشته انداخته بود برای همین امروز تا ظهر خوابیدم بعد از ظهربه سمت یه سینما رفتم برام مهم نبود چی توش نشون می دن منتها برای یاد قدیما زمانی که مواقع تنهایی با دوستا به سینما میرفتیم دوباره به همون سینمای همیشگی میرفتم توی سانس بعد از ظهرش نشستم گرچه دلم داشت ضعف می رفت اما دوست نداشتم چیزی از اونجا بگیرم خیلی کثیف بود برای همین رفتم یه راست توی سالن سینما اونجا جز دو سه نفر که با دوستاشون اومده بودن کس دیگه ای دیده نمی شد البته هیچ کدوم توجه زیادی به فیلم نداشتن شاید می خواستن توی تاریکی اونجا بیشتر بهم فکر کنند و درک کنند اما اخه تو تاریکی ؟
امروز روز تعطیلی شوهرم بود راستش رو بخواید معمولا تا ظهر می خوابه اما من طبق هر روز صبح ساعت ۱۰ از خواب بیدار شدم یکم دو دل بودم برای ناهار ظهر چی درست کنم اما بالاخره تصمیم گرفتم غذای مورد علاقش رو درست کنم گرچه سخت بود و کار زیاد می برد اما دوست داشتم براش بعد مدتها فسنجون درست کنم اما توی خونه گردو نداشتیم تازه ربمون هم تموم شده بود برای همین سریع گوشی رو برداشتم و یه تلفن به سوپر زدم. می تونستم خودم برم اما کار های مهم تری داشتم که انجام بدم برای همین هم تلفن زدم .صدای جالبی داره با لحجه ترکی گفت سلام بفرمایید من هم گفتم سلام محمد آقا میشه برام یه بسته گردو و یه شیشه رب بفرستید اون هم یهویی لحن صداش عوض شد گفت شمایید خانم مهندس ببخشید بجا نیوردم همین دو قلم جنس رو می خواید فقط ؟ من هم با همون لحن گفتم بله فقط یکم سریع تر اون هم اضافه کرد همین الان می گم جواد براتون بیاره.خوب من میتونستم تا این وسایل برسه برم و لباس ها رو از روی بند بیرون جمع کنم بعد هر کدوم رو مرتب سر جای اصلیشون بذارم تا دوباره برای سری بعد استفاده بشه یکم این کار ها برام تکراری شده بود اما باید انجامشون داد .
حدود ساعت ۱ بود که از خواب بیدار شد آخه دیشب تا دیر وقت بیدار بود چقدر این بیدار نشستن ها رو دوست دارم اما من زود خوابم میبره و اون ساعت ها بعدش مشغول فکر کردنه ،یادمه یه دفعه حدود ساعت ۴ صبح بیدار شدم تا یکم آب بردارم دیدم هنوز بیداره خیلی خوابم میومد برای همین ازش خواستم یکم برام آب بیاره اون هم بدون اینکه چیزی بگه رفت و برای یه ظرف آب آورد . دیشب هم از اون شب ها بود وگرنه هیچ وقت عادت نداشت تا این موقع روز بخوابه .رفت دستش رو شست و بعد با یه کش و قوس وارد حال شد و روی کاناپه یه لم داد تلویزیو رو روشن کرد و روز نامه رو دستش گرفت از اینکه روزنامه دستش بگیره و بی توجه به اطرافش باشه بدم ماد اما اون یه مرده گرچه هیچ جایی ننوشته که مرد ها باید روزنامه بخونن و به محیط اطرافشون بی اهمیت باشن اما اکثر اونا از این کار لذت می برن.برای همین بدون اهمیت زیاد رفتم و وسایل نهار رو روی میز نهار خوری چیدم بعد ازش خواستم بیاد نهار بخوریم بهار رو که دید کلی زوق کرد نمی دونید چقدر این غذا رو دوست داره برای همین در مدت چند ثانیه همه خورشت جلوش رو تموم کرد من هم با یه لبخند دوباره رفتم و ظرف رو پر کردم اون هم تا تونست از دست پخت من و غذا تعریف کرد بعد از ظهر ازش خواستم که بریم بیرون قدم بزنیم اون هم با کمال میل پذیرفت چه هوای خوبی هوای پاییزی صدای خش خش برگها که نوید یه سرمای دیگه رو میدن اما این سرما نمی تونست اون گرمایی رو که دوباره توی وجود من و حمید پاگرفته بود سرد کنه تمام طول مسیر رو با هم حرف زدیم جوری رفتار می کردیم که انگار همین دیروز با هم ازدواج کردیم مثل تازه عروس ها من دستش رو محکم گرفته بودم ولی دستاش چقدر سرد بود شاید هم دستهای من بود که بیش از حد گرم شده بود .دوباره همون لبخند های دوران گذشته که دو باره امروز توی یاد من زنده شده بود .
امروز نوبت شست و شوی لباس های کثیفه اما وقتی اومد زیاد خوشحال نبود معلوم بود دیروز امتحانش رو خوب نداده اما نمی دونم چرا داشت پشت لبخند مصنوعیش این موضوع رو کاملا پنهان کنه اما من تفاوت لبخند امروزش رو با اون لبخند های دیروزش خوب می فهمم ازش علت ناراحتیش رو پرسیدم گفت برخلاف تلاش زیادش نمره خوبی از این امتحان نگرفته برام خیلی عجیب بود که چطور اینقدر سریع جواب رو بهشون دادن .بعد فهمیدم این تعجب بیخود بوده زیرا اون دانشجوی فوق لیسانسه و تنها یازده نفر توی کلاسشون هست و امروز هم دوستش بهش خبر داده یکم دلداریش دادم شاید توی این کار تبحر خاصی داشته باشم چون این کار رو بار ها توی دبیرستان بعد از امتحان باید دوستام رو آروم می کردم نمی خوام از خودم تعریف کرده باشم اما من معمولا بالا ترین نمره رو توی کلاس می آوردم یادمه توی ترم آخر تمام نمره هام رو کامل گرفتم شاید به خاطر علاقه زیادی بود که به درس ها داشتم .
به هر حال تا ظهر آروم شده بود انگار خواهر کوچیکهٌْ منه که اومده کمکم کنه تنها نباشم اما هنوز خیلی زود بود که باهم اونقدر صمیمی بشیم گرچه گفتن این حرف درست نیست اما من با کسی اینقدر زود صمیمی نمیشم بگذریم حالش ظهر اونقدر خوب بود که با هم تونستیم کلی سر ناهار حرف بزنیم من متوجه شدم که ازدواج کرده با یه دانشجو دکترا حدود دو سه سال پیش اما برای کمک خرج جفتشون باید کار کنند اون ابتدا با تدریس توی مدارس شروع کرده اما زیاد از تدریس خوشش نمیونده و از اونجایی که دانشجو بوده نمی تونسته توی موسسه تحقیقاتی کار کنه برای همین به پیشنهاد یکی از دوستاش معلم خصوصی میشه اما از اونجایی که تجربش رو نداشته نتونسته این کار رو ادامه بده اما من خیلی تعجب کردم آخه فکر کنم توی این زمینه ها خیلی موفق باید باشه بهر حال پاشد بره ظرف ها رو بشوره من هم یادآوری کردم که ما معمولا هر سه روز یه بار لباس ها رو می شوریم پس امروز روز شستن لباسه اون هم بعد ظرف ها رو رفت به سمت ظرف لباس های کثیف خوب می دونست چیکار باید بکنه این از جدا کردن لباس هاش معلوم بود بعد لباس ها رو با دقت تا کرد و داخل ماشین جا داد .بعد از لباسها نوبت شام بود پیش نهاد کردم یه نوع سالاد درست کنه با یه غذای ساده برای فرادا ناهار بعد براش توضیح دادم که همسرم معمولا با خودش غذا به محل کارش می بره .