امروز زود تر از معمول بیدار شدم راستش رو بخواهید دیشب فهمیدم قراره یه ماموریت یک هفته ای بره برای تنظیم دوباره یه سرور توی جنوب من معمولا عادت ندارم زیاد ازش دور باشم برای همین امروز یکم برام سخت بود ازش جدا بشم ساکش رو جمع کردم بعد خیلی آروم دستام رو دور گردنش حلقه کردم بوسیدمش و ازش قول گرفتم هرشب بهم زنگ بزنه بعد تا دم در بدرقش کردم .
سلام
ممنون که به ما سر زدی
موفق باشيد
سلام .مرسی که پیش من اومدی.
اونوشته از خودم نبود.اونو یکی از استادهامون تعریف کرد و منم خوشم اومد و نوشتمش.
شیرازم خوبه هواداره سرد میشه.
وبلاگ جالبی داری خوبم مینویسی.
بازم پیش من بیا.خوشحال میشم.
موفق باشی.
با سلام
...امیدوارم همیشه خندان و شاد باشید
..از اینکه به ما سر زدی ممنون
در مورد عکس گذاشتن می توانی از http://explorer.blogsky.com/
کمک بگیری
... ...موفق باشید ..
مرسی که به من سر زدی خوشحال شدم ...