می نشینم لب رو
در پی ماهی و آب
ماهیان رفته به خواب
آب هم یخ زده است
دختری آمد لب رود
چهره اش گندم گون
گفتم ای ماه کبود
پی چی میگردی؟
گفت: «روشنی٫ من٫ گل٫ آب»
گفتمش ساعت خواب
شاعران زنده به مرگ
تو زنی دم ز سراب؟
چه گلی
آبم کو
روشنی گشته کبود
و سیاهی چیره
و تو هم مثل من بخت بریده تنها
می زنی دم ز امید و مهتاب
سایه ها هم در خواب
بر از بهر خودت
پی یک آب دگر
پی یک آبادی
همه اینحا سرماست
پی چی می گردی
چه عجب
یاد ماکردی
خوشحال شدم دیدم ازت کامنت دارم
اره ارشد قبول شدم همون ولایت سابق:دی