خسته

خسته

خسته ام اول از خودم دوم از زمان حال سوم از انچه نیمده چهارم از انچه کرده ام خسته ام
چشم هایم نیز دیگر باری بیداری ندارند گریه هایم خشک است و واژه هایم سرد گوشهایم واژه ها را آهسته میشنوند خسته ام. فردا ...؟ هنوز نیمده بیداد میکند اما من باز بی تفاوت به او مینگرم چه فرق میکند هرچه شد بادا باد ولی ...؟ من خسته ام از همه حتی خودم حتی زمان حال گذشته و اینده.
نظرات 2 + ارسال نظر
ابراهیم دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:42 ب.ظ http://teshnagangodrat.blogsky.com

خسته نباشی دوست من . من هم مثل تو خسته ام از همه چیز

پیمان دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:36 ب.ظ http://peyman59.blogsky.com

سلام
این اولین بار است که به وبلاگ شما سر می زنم. خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد