آتش

یه اتیش گرم شاید گرماش بیشتر از اون چیزی باشه که فکرش رو بکنید .لی حالا داره سرد میشه شاید به خاطر خاکستری باشه که از وقایع اطراف ناشی میشه شاید هم ... .
۶ سال پیش شاید هم یکم بیشتر اخرین زمان دیدار این حرفی بود که یهو از دهنم در رفت نمیخواستم هیچ وقت فاصله زمانی برام مهم باشه اما درست ۶ سال پیش بود که اخرین ملاقات رو داشتیم اما امروز یه حس دیگه دارم یه حس نزدیکی بیشتر مثل همون قدیما و همش به خاطر این خبر اخر بود یعنی ممکنه باز هم ... ؟ 
شاید به واسطه این دیگه هیچ چیزی برام مهم نباشه شاید تنها یک بار تکرار وقایع گذشته دوباره اون حس های خوب ... باز هم میخوام زنده بشن دارم برای زنده کردنشون ثانیه شماری میکنم منتها این بار برای یه شروع نو شاید این اتیش دوباره گرم و فروزنده شد!
 
نظرات 2 + ارسال نظر
جواد شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ق.ظ http://zendegieman.blogsky.com

سلام علی آقا ... می دونم خیلی وقت بود برات پیغام نذاشته بودم شرمنده ولی فکر نکنی که مطالبت را نخوندم !! نه این طور نیست من تمام مطالبت را خوندم ... خوب امیدوارم همچون قبل روزهای خوب و خوشی داشتی باشی و سالی پر خیر و برکت برای شما آرزو دارم ... من چند مدت است به خاطر مشغله فکری نتوانستم زیاد به بقیه فکر کنم حتی پدر و مادرم !!! خوب عاشقی است و هزار درد ... چه می شه کرد دیگه ؟ ... خودت می دونی آدم عاشق نمی دونه چی کار می کنه ... فعلا سرت را با این داستان درد نمی آرم ... با اجازه علی آقا ... خداحافظ ...

ماه مهر چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:12 ب.ظ http://mahemehr.blogsky.com

سلام،
آرزو میکنم همیشه زندگیت گرم باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد