دور یا نزدیک

هر کجا باشد  دور یا نزدیک هر زمانی صبح شب یا عصر بوی تو را میدهد شاید در میان ان همه بگو مگو های همیشگی باز هم بوی تو به مشام میرسد پلک هایم پلک هایم را که میبندم تو را میبینم و باز هم بوی تو را حس میکنم مانند روز اول اشناییمان گرچه تو را تا کنون ندیده ام اما ... هنوز عطر اولین دیدارمان را به خاطر دارم گر چه مدتها است به انتظار نشسته ام نه انتظار خالی و مجهول من به انتظار نشسته ام تا بار دیگر تو را ببینم .

ارامش و سکون خورشید که با تمام عزمت به خواب میرود مرا از تو دور نخواهد کرد هر چند در جذبه خورشید مدفون گشته باشیم
نظرات 9 + ارسال نظر
پرهون چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:14 ق.ظ http://parhoon.blogsky.com

انتظار چیز غریبیه...........
اما با همه تلخیش زیباست

یه دختر چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:46 ق.ظ

مسوولیت انتظار یادت نره .عشق کافی نیست.....

رونالیک چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:55 ق.ظ http://ronalik.persianblog.com

سلام دوست خوبم وبلاگ زیبائی داری موفق باشی به ما هم سر بزن خوشحال میشیم

انسان مه الود چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:41 ب.ظ http://ensan.blogsky.com

امیدوارم این انتظار به نتیجه ای هم برسه و دوباره ببینیش.

مجتبی چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:47 ب.ظ

بسم الله رحمن رحیم

وقتی که گل در نمیاد
سواری این ور نمیاد
کو و بیابون چی چیه؟
وقتی که بارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟


حالا تو دست بی صدا دشنه ما شعـــر غـــزل
قصـــــــه مرگ عاطفه خوابای خوب بقل بقـــل

انگار با هم غریبه ایــــــم خوبی ی ما دشمنی یه
کاش من و تو میفهمیدیم اومدنی رفتنی یـــــــــه

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود

سقوط من در خودمــــه سقوط ما مثــــل منــــه
مرگ روزای بچه گــــی از روز به شب رســیدنه

دشمنی ها مصیبته سقوط ما مصیبته

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود


کسی درد منو انگار نــمــیــفــهــمـــه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهائی مو از من نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمی فهمــــه


برای تنهائی خودم دلم مــــیسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه


خیلی چاکرتم داش علی اگه می تونستم بیشتر از این بهت خدمت میکردم توان من همین بود مرسی......اگه قشنگ نیست ببخشید سلیقه من همین بود داش علی خیلی چاکرم

سارا چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:43 ب.ظ

سارا چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:47 ب.ظ http://sareh1360.blogsky.com

علی جان واقعا خسته نباشی
عزیزم عالی به توان بی نهایت

همزمان تنها شدم همراه مهتاب خیال
چون پرستو روز و شب در خاطرم پر می زنی
دگر به گریه تسکین نخواهم یافت می دانم
دلم ارام می گیرد فقط با گفتگوی تو.
موفق و موید باشی.

Me...N پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:04 ب.ظ http://words.blogsky.com

موقع خواب خورشید ازش دور نمیشی و فاصله ای ایجاد نمیشه...چون بعد از هر غروبی طلوعِ دوباره ای هم هست...

سونیا جمعه 21 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:57 ب.ظ

سوال:
در این نوشتت (دور و نزدیک) چطور منتظری یک بار دیگر کسی را که ندیده‌ای ببینی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد