کاش خورشید

ای عشق کاش خورشید تو اغاز کند فردا را... .
همه وقتی از باران حرف میزنند همه یاد پاییز می افتند ولی من هنوز بهار را با تو یاد دارم همان زمان که در زیر سایه های بید مجنون می رفتم یادم امد که او می گفت که پرستو ها زمانی که سرما را حس میکنند ارام از اینجا به جایی دور میروند تکرار کرد که شاید اشتباه باشد اما او نیز سرما را حس کرده بود.
بارها میگفت که بهار نغمه باز گشت پرستو ها است کاش زود تر بهار میشد.
نظرات 10 + ارسال نظر
پرهون سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:59 ق.ظ http://parhoon.blogsky.com

بهار یا پاییز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای من هر لحظه و هر ثانیه یادآور اوست.......

پرهون سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:00 ق.ظ

راستی میدونم که قابل اون بالاهام نه این زمینی ها

رها سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:14 ق.ظ http://abine.persianblog .com

کاش....! مهم دله مگه نه؟ دله بهاری!

امیر سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:05 ب.ظ http://4all.blogsky.com

سلام علی جون
وبلاگت عالیه
راستی لینکت رو هم گذاشتم داداش

بهار سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:37 ب.ظ http://khaatoon.blogsky.com

سلام .میاد....

کیوان سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:32 ب.ظ http://shoma.blogsky.com

علی جون بعد از ثبت نام وقتی وارد سایت شدی . قبل از اینکه اسم وبلاگی رو بنویسی باید فونتت روی یونی کد باشه . در اینحالت شکل فونتها درست میشه . برای اطلاعات تکمیلی برو به این آدرس و آرشیو اونو بگرد . توضیحات بسیار کاملی در رابطه با نحوه کار داده .
http://sar.gardoon.net/

سارا سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:27 ب.ظ http://sareh1360.blogsky.com

علی جان عالی به توان بی نهایت
متن های زیبایت به من فوت نوشتن می ده
من هم از امروز دوباره شروع کردم به نوشتن
موفق باشی

من چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ق.ظ http://inmanaminja.persianblog.com

نمیدانم..شاید هم این تویی که مرا یاد بهار می اندازی و یا بهار است که تو را برایم تداعی میکند...

من چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ق.ظ http://inmanaminja.persianblog.com

تشکر بابت لینک..مهربان..

مجتبی چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:45 ب.ظ

بسم الله رحمن رحیم

وقتی که گل در نمیاد
سواری این ور نمیاد
کو و بیابون چی چیه؟
وقتی که بارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟


حالا تو دست بی صدا دشنه ما شعـــر غـــزل
قصـــــــه مرگ عاطفه خوابای خوب بقل بقـــل

انگار با هم غریبه ایــــــم خوبی ی ما دشمنی یه
کاش من و تو میفهمیدیم اومدنی رفتنی یـــــــــه

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود

سقوط من در خودمــــه سقوط ما مثــــل منــــه
مرگ روزای بچه گــــی از روز به شب رســیدنه

دشمنی ها مصیبته سقوط ما مصیبته

تقصیر این قصه ها بـــود تقصیر این دشمن ها بود
اونا اگه شــب نـــبـــودن سپیده امروز با مـــا بود


کسی درد منو انگار نــمــیــفــهــمـــه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهائی مو از من نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمی فهمــــه


برای تنهائی خودم دلم مــــیسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه


خیلی چاکرتم داش علی اگه می تونستم بیشتر از این بهت خدمت میکردم توان من همین بود مرسی......اگه قشنگ نیست ببخشید سلیقه من همینه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد