تنهایی

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند // به دشت کوچه سار شب در سحر نمی زند
درست همین دو روز پیش بود که برای دیدن دوباره به اونجا رفته بودم میدونستم که این اخرین دفعه ای هست که ممکنه ببینمش میدونم بازهم خواهم دیدش اما ممکنه خیلی تا اون روز طول بکشه اما به هر حال هنوز که هنوزه عکسش رو توی قلبم نگه میدارم تا بدونم هیچ وقت تنهام نذاشت و هنوز توی خاطرم هست

نظرات 5 + ارسال نظر
یک پسر سه‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:35 ب.ظ

یاد اونه که همیشه زندت میداره نه؟

رها چهارشنبه 28 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:47 ق.ظ http://abine.persianblog .com

سلام........خیلی خوبه که هیچ وقت تنهاتون نذاشته!

پرژک چهارشنبه 28 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:56 ب.ظ http://www.parjak.blogsky.com

آفرین. مهربون!!
ولی با گذشته زندگی نکن فقط یادش کن
مطمئن باش لایق بهتر از دیروز هایی

یه دختر پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:27 ق.ظ

فقط سلام و شب به خیر.

ملیکا پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:03 ب.ظ http://zohour14.persianblog.com

سلام..ممنون از اینکه به بسوی ظهور تشریف اوردید و ممنون از لطفتون..منتظر حضور مجدد شما هستیم...التماس دعا... یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد