دوباره

چراغم خاموش بود و راه تاریک مه تازه تموم شده بود نزدیک های ظهر بود که بارون شدیدی بارید اما دیگه امروز فردا بسه من باید پیداش میکردم باید ... اما معلوم نبود کجا رفته بود یکم جلو تر که رفتم یه پارچه خیس روش با قرمز نوشته بودن
«انکه به جلو گام بر میدارد دو گام به خواسته اش نزدیک گشته اما انکه گامی بر نمیدارد سالها با ان فاصله دارد»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد