زمانی که تنها ترین مونس کودکی ام را از دست دادم به تنهایی عادت کردم اما اما هیچ گاه و هرگز او را فراموش نخواهم کرد اوکه دست های مهربانش نوازش گر قلبم بود ولی حیف و صد حیف که رفت اما افسوس چه سود؟
هنوز به تنهایی عادت نکرده بودم که تو را دیدم اما ...؟
وقتی با تو آشنا شدم پدرم نبود ، زمانی که کنارت آمدم مادرم رفت، برادرم نیز همان زمانی که مهر ورزیدن به تو را آموختم و قتی فریاد کشیدم تو را دوست می دارم که باید های های از فراقت اشک می ریختم و تو آن بالا بالای بالا، حال می فهمم قبل از آشنایی ام با تو پدرم، مادرم و برادرم مرا تنها نگذاشتند؟افسوس وصد افسوس از ... .
سلام ...
امیدوارم که هیچ وقت تنها نباشی.