یه خواهش اگه کسی تا قبل از امروز توی باز کردن صفحه وبلاگ من مشکلی داشته بهم بگه تا من برم ببینم مشکل از کجا بوده ممنون.

واژه ها

به زبان یا به قلم فرقی ندار ، حرف ها واژه ها را می سازند و بیان واژه ها را به تر تیب صف میکند آنگونه که باید و شاید می چیند تا توصیفی درست در بر گیرد اما هنوز نه زبان توان گفتن دارو و نه قلم جرات نوشتن شاید وازه ها برای چشم ها نا آشنا است و یا گوشها توان کشیدن سنگینی سخن را ندارند شاید واژه ها حجمی را توصیف میکنند که در حجم زهنی من یا ما نمیگنجد و تنها پشت این دیوار ها که حتی نمی دانم از چه جنسی است فردی است که سنگینی حرف را خوب می داند.

حرف تازه

امروز نمی خوام حرف تازه ای بزنم تنها از گذشته میگویم شاید هم از دیگران . این حرف ها هنوز هم برای تو تازگی دارد گرچه ماههاست برای تو حرف های تکراری می نویسم اما اگر یک روز و تنها یک روز هم این متن ها را بخوانی برای تو تازه خواهد بود.


زمان درمان می کند. زمان چه وازه غریبی هنوز در دود اندود زمان ،خود را پیدا نکرده بودم که تو را دیدم .هنوز نمی دانستم چگونه باید مرد یا زندگی کرد و تو گفتی مرگ زیبا است. اما حال که باید از اینجابروم گریه می کنی .وگونه ات را اشک تر می کند .با دستهایم به آرامی زیر چشمهای مظلومت را پاک می کنم و می گویم :من اینجا هستم هر گاه که خود بخواهی در کنار تو زیر این سایه تنهایی و تو لبخند می زنی و من هنوز در اولین دیدارمان غریب؟!!


یه شعر به پیوست هست که برای من خیلی جالب بود .

پیوست

خانه من

خانه من همین نزدیکی است . هر روز با خروس خوان خورشید از خواب بیدار میشوم خانه من در جنگل نیست . خانه من در کنار یک جاده خلوتی است که تنها مسافرش خستگی است و اگر خاطری برای من مانده باشد شما هم او را خواهید دید. خانه من روی تپه و کوه نیست .خانه من همین جا است جایی در کنار انتظار انتظار یک بازگشت. khaneh

دل تنگم تنها همین

می دونی دل تنگ تو دل و اهنگ تو...؟
الان یه حس دیگه دارم نمیدونم چرا همیشه این حس ها رو یه چیزی نمناک میکنه حسی که یهو به سراغت میادتا بشکونه اونچیزی که شاید هفته ها است ژشت یه دیوار چینی است.