از مردن بد تر

نظرتون رو در مورد نظر بعضیا و این بیت بنویسید
از جمادی مردم و نامی شدم // از نما مردم به حیوان در شدم
مردم از حیوانی و آدم شدم // از چه ترسم کی ز مردن کم شدم

سلام به بغض شکسته پنجره ها

مرد را گر غمی باشد خوش است // درد بی دردی دوایش آتش است
نمی دانم اما هرچه پیش میروم بیشتر به گذشته خود افسوس می خورم مثل پتک بود که یک راست خورد تو مغزم که گفت:
خود کرده را تدبیر نیست؟!!!

راستی اگر تصاویر رو نمی بینید کلیک راست کنید و روی شو پیکچر بزنید

پشیمان از راه آمده امید وار به آینده

یک نگاه به پشت سر ٬ یک نگاه به تصویر مات جلو خود می فهمید که اینجا یک دو راهی است اما کدام راه همه می گویند باید به راست بروی اما آیا راه راست راه درستی است  ایا حرفی که دیگران می زنند درست است ایا پرواز پروانه بعد از تنیدن پیله هدف مند است.
چه فکر پوچ و غم انگیزی //که کرم کوچک ابریشم //
تمام عمر قفس میساخت//ولی به فکر پریدن بود  //
پوچی انتهای راه دوری از مرزهای اصیل زندگی گاه کج روی ها تند روی ها کند روی ها و .و.و... تنها علتش دوری از خود است نشناختن این روح که مبحوس در این ۴ بعد ماشینی است ۴ اصل اساسی زمان و ۳ بعد دیگر اما چگونه می توان بعد زمان را شکست از تن خاکی بیرون رفت و آزادانه راه صحیح را شناخت و به آهستگی روی آن حرکت کرد
رهرو آن است که آهسته وپیوسته رود//
امروز زمام حرکت به دستم بود ولی کنترلش یخت و فردا که می آموزم چگونه ... حیف خیلی دیر است خیلی
.rahrah2

تنها

درسته همیشه تنها بودم حالا تنها تر شده ام هیشکی نیست که براش بنویسم دوستت دارم هیچ کس نیست که بدانم اهمیتی به خود من می دهد تنهایم نمی گذارد یک دوست پیدا کردم که تنها برایم نامه نوشت همین اما کمتر از یک صفحه بود خیلی کمتر !! همیشه دوستی هایم یک طرفه بوده شاید هم دلیلی برای اشتباه گذشته هایم باشد درست است من یک دوست را منتظر گذاشتم اما تقصیر من چه بود من هیچ چیز از او نداشتم نه تلفن و نه ... اما آیا باید تا پایان عمرم توبیخی آن زمان را بدهم . من هیچ کس را نداشتم تا برایش از روی عشق شعر بگویم تمام نوشته هایم پوچ است بی دلیل نیست عشق را گم کرده ام بس است  کافی است دیگر نمی خواهم باید برای کسی بگویم که چرا تنها ماندم چرا و چرا ... اکنون آرام تر گشته ام بسیار آرام تر اما باید این راز را می گفتم تنهایی مرا می کشد گرچه تنهایی را خیلی دوست می داشتم اما اکنون از او بی زارم زیرا تنها می شوم تنهای تنها؟!!!

یکی از معـلمین می گفت: خدا اگه برای بدن انسان ۶ ورودی قرار داده تنها یک خروجی گذاشته اونم دو تا قفل داره میگفت: باچشم باید دید باگوش باید شنید با بینی باید بویید ولی تنها با دهان می شود تمام این احساسات را برون داد که دو سری دندان و دو تا لب گذاشته تا قبل از خروج روش فکر کنید اما من می گم خدا از ۵ تا حس که به ما داده ۵ تا از اونها برای کسب کردن و تنها یکی از اون ۵ تا می تونه خروجی حساب بشه بد میگم بگید بده
                         
 ali

دوست و دشمن

دشمن دوست نما رانتوان کرد علاج//شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد
سلام
ادامه بحث دیروز
چشم یکی از نماد هایی بود که من به کار بردم اما چرا نماد شاید شما تلویزیون زیاد دیده باشید اما جادوی تلویزیون تنها از راه تماشای آن اثر دارد یعنی دروغی که با چشم میبینیم اما منظور من از چشم کسب حقیقت با تلاش خود آدمی است نه تکیه بر دانسته های دیگران چه از راه دیده وارد گردد چه از راه گوش به هر حال ممکن است دروغ یا راست باشداین شعر بالا هم منظورم این است که تجربه نباید سطحی باشد و دوستان خود را بهتر بشناسید.
در پایان
دوست مشمار آنکه در نعمت زند     لاف یاری و برادر خاند گی
دوست آن که بگیرد دست دوست    در پریشان حالی و در ماندگی

فاصله چشم و گوش

یک بزرگ:
فاصله حقیقت و دروغ تنها چهار انگشت است

موضوع دوم
آیا می شود با دروغ جامعه ای را اصلاح کرد؟

                  

یک گام

همه میگن یک دست صدا نداره اما هیشکی نمیگه که دوتا دست با کنار هم قرار گرفتن دو تا از همین یک دست ها درست میشه پس یک گام به جلو بر دار تا دیگران به تبع تو یک گام جلو بیایند
نمی دونم که رازم با که واجم
غم و سوز و گدازم با که واجم
چه واجم هرکه دونه میکنه فاش
د گر راز دینازم با که واجم

Idea


کوتاه و مختصر،
امید،امید  به دریای بی کران وتنها یک خشکی که روی اون یک کلبه چوبی به چشم می خوره با یک پنجره سقفی خاک گرفته  یک روزنه نور که یک کنج اتاق روی یک قاب عکس قدیمی تزویر خورشید رو نمایان می کنه ویک دیوار سوخته و رنگ دیوار پشتی به سرخی می زنه
درسته اینجا قلب منه.

توی این اتاق به جز اون قاب عکس قدیمی که یک لبخند روی یک صورت خسته مونده همیشه  همه فکر می کنند اون منم اما تنها اون کلبه می دونه که اون دیوار برای چی سوخته اینجاهم شقایق گاه من است .

Question form

سلام به صبح و به طراوت صبح گاهی سلام به آنان که عشق را از خود عشق می فهمند نه از نماد آن (شقایق) سلام به همگی دوستان